نام ژوزه ساراماگو بدون شک در اکثر مواقع با رمان کوری در ذهن تداعی می شود. این نویسنده دوست داشتنی پرتغالی که افتخار این را داشت تا نامش را به زیبایی جاوید سازد چند سالی می شود که دنیای کم حادثه ادبیات معاصر را بدرود گفته است، کوری برای من شاید یکی از بهترین رمان های ممکن تا بدین جا بود، خدا می داند در اثر خواندن این رمان چندبار وحشت کور شدن مرا وا داشته تا با چشم بسته توی خانه راه بروم و سعی کنم به در و دیوار نخورم، به خودم حق می دهم که اینگونه تحت تاثیر یک رمان اجتماعی_انتقادی قرار بگیرم چون در زمان خواندنش یک دختر بچه نوجوان بودم که اتفاقا تحت تاثیر رمان های "هری پاتر جی کی رولینگ" برای باز کردن در ورد میخواندم یا فکر میکردم مدرسه هاگوارتز جایی وجود دارد، حتی شده توی ابرها!
از این رو، آن روزها زیاد از این کتاب( منظور کوری) سر در نمی آوردم، هنوز هم شاید سر در نیاورم. فضای ترسیم شده در این کتاب مرا یاد سریال پیاده روی مردگان می اندازد، خدارو شکر که محتوای کوری از این فیلم بهتر است. البته باید گفت فیلم مذکور مرا یاد کتاب کوری انداخت چون بهرحال کتاب تقدم بر آن داشت، یک فضای نفرین شده آخرامانی که قرار است یک بلا دامن گیر همه شود و جان سالم به در بردن از آن بستگی به بودن با یک جمع خوب دارد که تا حد امکان هوای همدیگر را داشته باشند و به داد هم برسند، بهرحال دوست دارم فکر کنم پیام کتاب همین بود. به لطف نوت بوک ساراماگو که چون تکه ای به جا مانده از وجود اوست یعنی جزئی از گوشت و پوست( بازهم دوست دارم قطره ای از اشک باشد) می شود آنرا در قدح اندیشه و رویا ریخت و سر در آن فرو برد و از احوالات، ذهنیات و خاطرات این ژوزه پیر یکسال قبل از مرگش آگاه شد.
متن زیر از نوت بوک به جا مانده اوست :
کلمات:7 نوامبر
خوشبختانه برای هر چیزی کلماتی هست. خوشبختانه کلماتی هست که همیشه می گویند وقتی چیزی می دهی با هر دو دست بده تا در دستانت چیزی که حقاً به دیگری تعلق دارد باقی نماند. همان گونه که مهربانی نباید از مهربان بودن خجل باشد و عدالت نباید فراموش کند که عدالت قبل از هر چیز تاوان دهی است، احقاق حق است. احقاق تمام حق ها، و اولی اش حق زیست با حرمت است.
اگر از من بخواهند نیکوکاری، مهربانی، و عدالت را به ترتیب ردیف کنم، اول مهربانی، دوم عدالت، و سوم نیکوکاری را نام می برم. زیرا مهربانی به خودی خود عدالت و نیکوکاری را به کار می گیرد، و یک سیستم عدالت بی عیب در بطن خود به اندازه کافی نیکوکاری دارد.
نیکوکاری چیزی است که وقتی نه مهربانی هست و نه عدالت، باقی می ماند.
درباره این سایت